◄انگلیس، رکورد دار تلاش برای جلوگیری از سقوط شاه
تحقیقات سیاسی نشان میدهد که در سال 1357 که سال پیروزی انقلاب اسلامی بود، هیچ دولتی به اندازه انگلستان هیأتهای سیاسی و نظامی برای تأکید بر حمایت لندن از رژیم شاه به تهران گسل نداشته است.
فهرست مهمترین هیأتهای انگلیسی که در سال 1357 به ایران آمدند به قرار زیر است:
ـ چهارم فروردین 1357: «فردریک مالی» وزیر دفاع انگلستان در رأس هیأتی برای ابراز حمایت از رژیم شاه و گفتگو درباره امکان صدور اسلحه به ایران، وارد تهران شد.
ـ پنجم خرداد 1357: «هارولد ویلسون» نخستوزیر سابق انگلیس در رأس هیأتی وارد تهران شد و با شاه دیدار و گفتگو کرد.
ـ 15 خرداد 1357: در سالروز قیام 15 خرداد 1342، 10 عضو پارلمان انگلیس به همراه 5 عضو حزب کارگر و 5 عضو حزب محافظهکار وارد تهران شدند و با شاه دیدار کردند.
ـ 22خرداد 1357: «ادوارد هیس» نخستوزیر اسبق انگلستان در رأس هیأتی وارد ایران شد.
ـ چهارم تیر 1357: وزیر دفاع انگلیس مجدداً در رأس یک هیأت نظامی وارد تهران شد و با شاه ایران دربارهی قراردادهای تأسیسات نظامی اصفهان گفتگو کرد.
ـ بیست و ششم شهریور 1357: جیمز کالاهان نخستوزیر وقت انگلستان و رهبر حزب کارگر آن کشور در رأس هیأتی وارد تهران شد و پشتیبانی رسمی خود را از شاه اعلام داشت، وی اظهار امیدواری کرد که برنامه گسترش «فضای باز سیاسی» شاه همچنان ادامه یابد. این سفر تنها 9 روز پس از کشتار مردم در میدان ژاله (شهدا) تهران در روز جمعه هفدهم شهریور انجام شد.
ـ 18 دی 1357: جورج براون وزیر خارجه سابق انگلیس در آستانه فرار شاه وارد تهران شد و حمایت لندن از رژیم شاه را اعلام کرد.
میزان تلاش و تکاپوی انگلیسیها برای حفظ رژیم شاه به مراتب بیشتر از آمریکائیها بود ولی هر دو دولت تا آخرین لحظات امید به باقی ماندن رژیم شاه داشتند و در این جهت تلاش میکردند. نگاه هر دو دولت به انقلاب اسلامی نیز خصمانه بود. آنتونی پارسونز و ویلیام سولیوان سفرای هر دو دولت بلافاصله پس از فاجعه 17 شهریور به دیدن شاه رفتند و به او گفتند که «برخلاف آنچه در سال 1951 در زمان ملی شدن صنعت نفت گذشت این بار کشورهای ما در کنار شما قرار دارند و از شما پشتیبانی میکنند. »1
پارسونز پیام جیمز کالاهان نخستوزیر انگلیس را مبنی بر پشتیبانی از شاه به او تسلیم کرد و اطمینانهای لازم را به او داد و گفت: «میتواند روی این قول حساب کند که انگلستان نه از انجام تعهدات خود طفره خواهد رفت و نه درصدد بیمه کردن منافع آیندهی خود با مخالفان برخواهد آمد. » 2
سه هفته بعد سفیر انگلیس مجدداً به شاه اطمینان داد که وحدت نظر کامل بین لندن و واشنگتن در سطوح بالا دربارهی مسائل مربوط به ایران برقرار است و حتی تردید دارد که دولت شوروی هم از فعالیتهای ضد رژیم ایران به طور جدی حمایت نماید. او ضمن اشاره به نقش مهم ایران به عنوان بزرگترین بازار صادرات انگلیس در قارهی آسیا، سیاست شاه را مورد تأیید قرار داد و افزود «عزم جزم دولت ایران برای حفظ ثبات و امنیت کشور بریتانیا را دلگرم ساخته است. » 3
روز 10 آبان 1357 نیز ملکه انگلستان در مراسم افتتاح پارلمان آن کشور ضمن بیاناتش گفت: بریتانیا آرزومند بقای رژیم سلطنتی ایران است. » 4
شاید یکی از دلائل دلواپسی انگلیسیها که زمینهساز تلاش گسترده آنها برای جلوگیری از سقوط شاه بود، اطمینان آنها از پیروزی انقلاب و ناتوانی رژیم شاه در برابر امواج انقلاب بود. زیرا چنین شناختی را آمریکائیها نداشتند. دولتمردان امریکائی در آستانه فرار شاه (دی 1357) و در شرائطی که امریکائیها فوج فوج از ایران میگریختند نیز ژنرال خود را برای تشویق ارتش ایران به حمایت جدی از بختیار به عنوان تنها راه اعاده رژیم سلطنتی شاه به تهران فرستادند و برژینسکی مشاور امنیت ملی کاخ سفید روز 22 بهمن، به لزوم انجام کودتا در ایران اشاره کرده بود! 5
اگر میزان رفت و آمدهای دیپلماتیک به تهران و حجم اظهار نظرها و تفسیرها و تبلیغات جانبدارانه منابع خبری و سیاسی کشورها نشانگر میزان تلاش آنها در حمایت از رژیم شاه باشد، انگلیس، رکورددار این تلاشهاست؛ تلاشهائی که عموماً بیاگر عدم شناخت نسبت به ماهیت انقلاب، رهبری، اراده مردم و پوشالی بودن حکومت پهلوی است. چنانکه پارسونز نیز به این ناآگاهی و ضعف اطلاعاتی اعتراف دارد:
«آنچه ما را د چار اشتباه کرد و مانع از پیشبینی صحیح سیر حوادث بعدی ایران شد، عدم توجه به این مسئله بود که یک حادثه میتواند نیروهای پراکنده مخالف و گروههای ناراضی را که تشکلی ندارند برای وصول به هدف مشترکی دور هم جمع کند و از این جویبارها سیلی بوجود آید که سرانجام بنیان رژیم شاه را از زمین برکند. حتی اگر پیشبینی به هم پیوستن نیروهای مخالف برای ما امکان پذیر بود یک مشت مردم بیاسلحه را در برابر نیروی مجهز و قوی ارتش، که تصور میشد متحد و نسبت به رژیم پهلوی وفادار هستند ناتوان میدیدیم و از معنویت و ایمان آنان آگاهی نداشتیم. بنابراین من معتقدم که ناتوانی ما در پیشبینی آنچه روی داد از نداشتن اطلاعات کافی ناشی نمیشود. بلکه نتیجه عدم توانائی ما در تجزیه و تحلیل و تفسیر صحیح اطلاعاتی است که در دست داشتیم. » 6
پینوشتها:1ـ آندره فونتن، یک بستر و دو دریا، ص 463.
2ـ پارسونز، غرور و سقوط، صفحه 126. 3
ـ همانجا، ص 154. 4ـ همانجا، ص 288. 5 ـ ویلیام سولیوان، مأموریت در ایران، ص 177.6 ـ روزنامه جمهوری اسلامی، 22 آذر 1363، تلاش انگلیس برای حفظ رژیم شاه
◄ حزب رستاخیز و سقوط نهایی رژیم پهلوی
ا اعلام تأسیس حزب واحد رستاخیز در بعداز ظهر روز یکشنبه 11 اسفند سال 1353 خودکامگی و روش استبدادی حکومت در ایران دوران محمد رضا شاه پهلوی به نهایت رسید. به دنبال آن احزاب حکومت ساخته و البته فرمایشی ایران نوین، مردم و یکی دو حزب کمتر قابل اعتنای دیگر (پان ایرانیست و ایرانیان) به سرعت منحل و بلافاصله برای حزب جدید عضوگیری آغاز شد. شاه که بالاخص پس از کودتای 28 مرداد 1332 با پشتیبانی صریح آمریکا و نیز انگلستان در راه تثبیت و تحکیم دیکتاتوری گام نهاده بود طی سالهای 1336 و 1337 ش با تأسیس دو حزب فرمایشی مردم و ملیون که به ترتیب نقش اقلیت و اکثریت را بر عهده داشتند، چنین وانمود می کرد که گویا نظام سیاسی حاکم بر ایران از روش دموکراتیک حکومت پیروی می کند؛ ادعایی که خیلی زود خلاف آن به اثبات رسید. در این میان مخالفان سیاسی – مذهبی حکومت از اقشار و گروههای سیاسی مختلف هیچ گونه وقعی به این بازی مضحکه آمیز سیاسی ننهادند و مردم کشور نیز هیچ گاه اهمیتی شایان توجه برای آن در نظر نگرفتند.با این احوال این احزاب حکومت ساخته (البته با جایگزین شدن حزب ایران نوین به جای حزب ملیون) در تمام سالهای دهه 1340 و اوایل دهه 1350 به حیات بی فروغ خود ادامه دادند و در این میان جز اجرای کامل خواسته های شخص شاه هیچ گونه وظیفه درخور اعتنایی برای خود نمی شناختند. آنچه بود با افزایش عایدات حاصله از فروش کمتر محدود شونده نفت در اوایل دهه 1350 و مجموعه عوامل داخلی و خارجی دیگری که موجبات غرور و نخوت و خود پسندی زایدالوصف شاه را فراهم می کرد، او دیگر حتی تحمل وجود و حیات البته ظاهری همین احزاب فرمایشی و تحت سلطه خود را نیز نداشت. به همین دلیل با اعلام تأسیس حزب واحد رستاخیز تصریح کرد که همه مردم کشور مجبور به ثبت نام و عضویت در این حزب بوده و کسانی که نخواهند در این حزب عضو شوند در ردیف خائنین به کشورند و البته جایشان در زندان است.
شاه راه دیگری نیز پیش روی مخالفان عضویت در این حزب نهاده بود و آن تهیه پاسپورت و خروج از کشور بود.
با این احوال حزب رستاخیز هیچ گاه مورد توجه جدی مردم کشور قرار نگرفت و در شرایط بی اعتقادی رهبران و گردانندگان آن به ماهیت و نقشی که می توانست در عرصه سیاسی – اجتماعی کشور ایفا نماید، در روندی تدریجی ولی مداوم راه زوال و نیستی در پیش گرفت و با گسترش فزاینده مخالفتهای عمومی با این پدیده نوظهور و سراسر مضحکه، به عاملی بس مهم و تعیین کننده در ناکارآمدی و سپس سقوط نهایی رژیم پهلوی تبدیل شد.
حزب رستاخیز در طول بیش از سه سال و شش ماه از فعالیتهایش، به رغم آنکه موفق شد تشکیلات و سازمان اداری و اجرایی گسترده ای در بیشتر نقاط کشور به وجود آورد و با برگزاری چند کنگره و سمینار، و اقدامات صوری بسیار توانست هیاهوی گاه و بیگاهی در فضای سیاسی، اجتماعی کشور ایجاد کند، اما در اهداف و مقاصدی که دنبال می کرد به طور کامل شکست خورد و در نهایت، چاره ای جز انحلال نیافت. مهم ترین وظیفه و رسالت حزب رستاخیز، تحکیم هرچه بیشتر موقعیت شاه و سلسله پهلوی در عرصه کشور بود. شاه می خواست حد کنترل حاکمیت بر مردم و مخالفان سیاسی را گسترش دهد، به طوری که، مردم را به پیروی از نظمی ویژه مجبور سازد. او به شیوه ای استبدادی می کوشید مردم را متقاعد کند و از آنان اقرار بگیرد که حکومت او بر پایه های مشروعیت و حقانیت استوار است. شاه دیگر حتی در ظاهر هم نمی خواست نغمه مخالفی در « ممالک محروسه» سر داده شود و نیش و کنایه های این و آن که، گاه لحنی انتقادی و مخالفت آمیز می گرفت، خاطرش را بیازارد. اینکه او در آن مقطع تاریخی چرا و چگونه فکر تأسیس حزب واحد رستاخیز را مورد توجه قرار داد و در این راستا چه جریانات داخلی و یا خارجی مشوق او در تأسیس این حزب بودند (هرچند معتقد بود که در تأسیس حزب رستاخیز از جایی الهام نگرفته است)، اهمیت درجه دومی دارند. اما مهمتر این بود که این حزب در برآوردن مجموعه وظایف مدونه کاملاً با شکست و ناکامی مواجه شد و فراتر اینکه، حتی خود به عاملی بس مهم و اساسی در تسریع روند سقوط نهایی رژیم پهلوی تبدیل گردید. در این شکست بزرگ، مجموعه عملکرد و موضع گیریهای شاه، رهبران و دست اندرکاران ریز و درشت حزب رستاخیز، اکثریتی از مردمان خاموش ولی معترض، روابط تعریف ناشده حزب با دولت و مجلسین، فقدان نظمی انسجام یافته میان بخشهای مختلف حزب و نیز مخالفان سیاسی – مذهبی رژیم در سطوح مختلف بیشترین نقش را داشتند. شاه که در هر حال، آرزومند بود حزب واحد رستاخیز به عنوان بازویی قدرتمند در تحکیم موقعیت او و جانشینانش در رأس حاکمیت کشور عمل کند در طول دوران فعالیت این حزب به ندرت فرصت بالندگی و رشد به آن داد. طی مقاطع مختلف، او در کلیة تصمیم گیریهای کوچک و بزرگ، اولین و آخرین تصمیم گیرنده محسوب می شد و رهبران و دست اندرکاران حزب هیچ گاه جسارت نداشتند که مستقل از او تصمیم گیری کنند. مداخلات شاه در امور ریز و درشت حزب رستاخیز و ارائه دستورالعمل و رهنمودهای متعدد که در بسیاری موارد هم در حیطه عمل با پیچیدگی روبه رو می شد، از همان آغاز فعالیت حزب، مسئولان و رهبران آن را از هرگونه اقدام مستقلانه باز می داشت و گونه ای آشکار از انفعال و بی برنامگی در مجموعه مدیریتی حزب به وجود می آورد. در چنین شرایطی کلیه مسئولان حزبی منتظر بودند برای هر اقدام خود و کلانی رهنمود آن را از زبان شاه بشنوند. بدین ترتیب، شاه قبل از اینکه امکانی برای رشد، معقول حزب فراهم آورد، تشکیلات آن را پایگاهی برای اجرای خواسته های نامعقول خود می شناخت و این امر در شکست نهایی حزب سهم مهمی داشت.
از سوی دیگر، در طول دوران فعالیت حزب رستاخیز به ندرت افراد کارآمد و فساد ناپذیر در مراکز مهم مدیریتی قرار گرفتند و در تمام بخشهای مدیریتی و اجرایی حزب اشخاص فاسد، سودجو و بی اعتنا به اهداف و خواسته های حزب، بیشترین رقم را به خود اختصاص دادند. این گروه که بیشترین نیروهای حزب را تشکیل می دادند در ناکامی و شکست نهایی حزب سهم اصلی را بر عهده داشتند. مدیریت حزب رستاخیز در سطوح مختلف، به طور دائم گرفتار رقابت و اختلافات درونی کسانی بود که بی اعتنا به اهداف و خواسته های حزب رستاخیز، صرفاً جهت زمینگیر کردن رقبای سیاسی و شخصی خود به هر روش خلاف قاعده ای توسل می جستند. این گونه رقابتهای فساد آور که در سطح رهبری حزب هم نمود آشکاری داشت، ضربات باز هم خردکننده و جبران ناپذیری بر پیکره حزب فرود آورد.
بدین ترتیب، سوء عملکرد رهبران و دست اندرکاران ریز و درشت حزب علاوه بر اینکه اهداف و رسالتهای حزب رستاخیز را به دست فراموشی می سپرد، بسیاری از طرفداران و فعالان حزب در بخشهای مختلف کشور را به تدریج از فعالیتهای حزبی رویگردان می ساخت. ضمن اینکه، اکثریت خاموش مردم که صرفاً به مقتضای وقت ورقه هویت در حزب رستاخیز را پر کرده بودند، با آشکار شدن علائم ناکارآمدی حزب به تدریج، موضوع عضویت خود در حزب را به دست نسیان سپردند.
از سوی دیگر، بی اعتقادی اکثریت قریب به اتفاق رهبران و مسئولان درجه اول حزب به آرمانها و اهداف تعریف شده آن، علاوه بر آنکه، امکان هرگونه ابتکار عملی را از دست اندرکاران حزب سلـب می کرد، اندک مسئولان معتقد و کوشای حزب را نیز از تلاش باز می داشت و هرگونه انگیزه فعالیت مشتاقانه حزبی را در آنان از بین می برد.
به رغم تشکیلات عریض و طویلی که سازمان حزب را در بخشهای مختلف کشور شکل می داد، در طول دوران فعالیت این حزب، هرگز ارتباطی نظام مند و معقول میان سطوح مدیریتی حزب به وجود نیامد و امور داخلی حزب، به طور مداوم در یک بی نظمی آزاردهنده سیر می کرد که در این میان، گستره وسیع فعالیت حزب و عدم وجود تعریفی دقیق و روشن از حیطه فعالیت و محدوده قدرت و اختیارات حزب باز هم بر ناکارآمدی آن می افزود. همچنان که، نوع رابطه حزب با دولت و نیز مجلسین شورای ملی و سنا هیچ گاه آشکار نشد و تا واپسین ماههای فعالیت حزب، بحث تقدم و یا تأخر حزب بر دولت و مجلسین کماکان حل ناشده باقی ماند.
حزب رستاخیز در طول دوران فعالیتش حتی در میان طرفداران حاکمیت هم نتوانست به عنوان پایگاهی موثر، ایفاگر نقش مهمی باشد. تا جایی که به مخالفان سیاسی شاه و رژیم مربوط می شد، تاسیس و فعالیت حزب رستاخیز باز هم بر دشمنی و نفرت آنان از رژیم افزود، به طوری که، خوشبین ترین آنان هم از دستیابی به توافقی هرچند لرزان با شاه و حاکمیت او نومید شدند و بدین باور رسیدند که رژیم پهلوی دیگر هیچ گونه اصلاحی را برنخواهد تابید. همچنان که، مخالفان سرسخت تر رژیم پهلوی نیز، مانند آیت الله امام خمینی بر شدت حملات و انتقادات خود افزودند. شاه با تاسیس حزب واحد و به اصطلاح فراگیر رستاخیز، آشکارا مخالفان سیاسی خود را به مبارزه طلبیده بود. با این همه، به رغم تمام تلاشهایی که صورت می گرفت هیچ یک از مخالفان جدی او درصدد تایید حزب رستاخیز برنیامدند و حتی برحسب ظاهر، عضویت در حزب رستاخیز را نپذیرفتند.
بدین ترتیب، در حالی که شاه و بسیاری از دولتمردان و رجال حاکمیت وی نیروی مخالفان را جدی نمی گرفتند، مخالفان سیاسی او که از سالیان گذشته به سان آتشی زیر خاکستر مانده بودند، با تأسیس و گسترش فعالیت حزب رستاخیز – علی رغم تصور شاه و اطرافیانش – پرتوان تر از هر زمان دیگری حاکمیت را سخت به چالش طلبیدند و در شرایطی که مجموعه ارکان رژیم و در رأس همه آنها حزب رستاخیز به دلایل عدیده دچار فساد و عفونتی التیام نایافتنی شده و در دفاع از کیان حاکمیت فرو مانده بودند، به عمر پنجاه و سه ساله سلسله پهلوی پایان دادند.
◄ ماموریت ویژه « ژنرال رابرت هایزر »؛ کودتا در شب 22 بهمن
یکی از نقاط مبهم انقلاب سفر ظاهراَ یکماهة ژنرال رابرت هایزر در آخرین ماه پیروزی انقلاب اسلامی به ایران میباشد. با توجه به اینکه او ظاهراَ در اوّلین روز برگزاری کنفرانس گوادلوپ به ایران سفر کرده است، میان مأموریت او و این کنفرانس نکاتی در منابع مختلف بیان شده است.در مقالة زیر به بررسی این مأموریت و اهداف آن ورابطة میان مأموریت او با این کنفرانس پرداخته میشود:
کنفرانس گوادلوپ
در تاریخ 14 دی ماه 1358 ( 4 ژانویه 1979 ) 4 روز پس از شروع سال نو مسیحی کنفرانسی دو روزه در جزیره "گوادلوپ" واقع در شرق دریای کارائیب که در غرب اقیانوس اطلس واقع شده و متعلق به فرانسه است، برقرار شد. در این کنفرانس که به ابتکار ژیسکاردستن رئیس جمهور فرانسه برگزار شده بود سران چهار کشور آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان پیرامون مهمترین مسائل جهانی ذینفع، از جمله جنگ در کامبوج، خشونت در آفریقای جنوبی (که تحت حاکمیت رژیم آپارتاید اداره میشد) خطرات روزافزون حضور شوروی در خلیج فارس برای منافع غرب، کودتا در افغانستان، وضعیّت یمن جنوبی و گسترش انقلاب در ایران، مورد بررسی قرار گرفت. ژیسکاردستن، بدلیل حضور امام در پاریس در رابطه با مسائل مورد بحث ایران نقش کلیدی در این کنفرانس بازی نموده است و حتی پیام سران شرکت کننده در این کنفرانس توسط وزیر خارجة او به سمع امام میرسد. حجت الاسلام هادی غفاری در(کتاب خاطرات خود چاپ حوزه هنری در صفحه 340) از این جریان پرده برداشته است:
"روز 18 دی مطابق 18 ژانویه و در حالی که دو روز از پایان کنفرانس گذشته بود و در روز پایانی همین کنفرانس نیز رسماً بختیار بر سر کار آمده بود دو نفر از اعضای وزارت خارجه فرانسه از سوی ژیکاردستن و جیمی کارتر در حالی که حامل پیام محرمانهای برای امام بودهاند به ملاقات ایشان میآیند و علیرغم تعهدات و قراردادهای بینالمللی رسماً در امور ایران دخالت کرده و از امام میخواهند چون ما از دولت بختیار حمایت خواهیم کرد، بهتر است حضرت آیت الله از دولت بختیار حمایت کنند و یا حداقل سکوت نمایند و بهتر است حضرت آیت الله برای رفتن به ایران عجله ننمایند و بدنبال آن امام را بطور ضمنی تهدید به کشتار گسترده نمودند" امام نیز با دید الهی خود و با اصرار آنان بر حفظ بختیار و تعویق بازگشت به ایران از توطئه عظیمی که در شرف وقوع بوده است مطّلع و از همان روز بر غیر قانونی بودن دولت بختیار و بازگشت به ایران پافشاری مینمایند و آنان را در برابر عمل انجام شده قرار داده و تمام طرحها و نقشههای آنان را نقش بر آب میسازند و نهایتاً نیز پس از بازگشت به ایران دولت بختیار را متزلزل و کودتای خام و نپخته آنان را با شکست حتمی مواجه ساخته و انقلاب را به پیروزی میرسانند و برخلاف میل ابرقدرتها جزیرة ثبات و جزیره ثروت و منفعت های انبوه باد آورده و پایگاه حاکمیّت آنان بر منطقه استراتژیک خاورمیانه را از چنگال آنان بیرون آورده و ملت ایران را به استقلال و آزادی رسانده و حکومتی متکی به آراء و اعتقادات اسلامی آنان را بنیان میگذارند.
اطّلاعات جسته و گریخته و متناقضی در خاطرات نوشته شده توسط سران این کنفرانس بعداً منتشر شده است. امّا آنچه میتوان از مجموعه اطلاعات در مورد ایران میتوان بدست آورد، اینست که آنان به علّت قدرت و عظمت و فداکاری ملّت ایران و امام و اصرار آنان بر خروج شاه از ایران و متزلزل بودن روحیة شاه به علّت راهپیمایی بزرگ روز عاشورا وشکست طرح کشتار مردم طی آن (که با فداکاری 3 تن از محافظین خود شاه با شکست مواجه شد و نشان داد که او نمیتواند نه تنها به ارتش بلکه به گارد جاویدان خود نیز اعتماد بنماید)، راهی جز تمکین به این خواست، در برابر خود نیافتهاند. ترس از دست دادن ایران و خطراتی که این امر برای منافع آنان داشته است. موجب میشود که از مواضع گذشته خود در حمایت از شاه عقبنشینی نموده و تن به قبول یک دولت جانشین بدهند تا بتوانند آتش انقلاب را خاموش و مجدداً شاه را به اریکة قدرت بازگردانند و منافع خود را حفظ نمایند.
در این کنفرانس به علّت اهمیّت مسائل ایران و آنچه قرار بود برای جلوگیری از پیروزی انقلاب صورت بگیرد، آخرین تصمیمات و توافقات و هماهنگیها در این رابطه اتخاذ میگردد. این تصمیمات حدود دو هفته قبل از کنفرانس گوادلوپ و پس از مسجّل شدن شکست دولت ازهاری گرفته شده و مقداری از آن نیز به اجرا درآمده بود.
این تصمیمات عبارتند از:
1- شاه که اینک بعنوان نقطة وحدت مخالفین درآمده است و نوک تیز حمله به سوی اوست موقتاً باید از ایران خارج شود.
2- با توجه به اینکه ارتش شدیداً وابسته به شاه تربیت شده است و با خروج شاه و با نفوذی که امام در ارتش پیدا نموده است به زودی از هم خواهد گسیخت( آنهم با توجه به اینکه قرار بود همراه شاه تعدادی از سران ارتش نیز خارج شوند)، لذا باید از خروج رهبران ارتش جلوگیری و انسجام ارتش را حفظ نمود.
3- جهت سرکوب انقلاب و تصفیه رهبران آن باید ارتش آمادة یکی از خونینترین کودتاهای تاریخ گردد.
4- باید با ایجاد اصلاحات ظاهری مختلف، انسجام نیروهای مخالف به هم زده شود و با دادن خواستهای مقطعی به بعضیاز اقشار آنها، آنان را از صفوف انقلاب جدا ساخت و اعتصابات که کشور را فلج نموده است را خاموش نمود.
5- به علت نیاز به فرصت کافی برای انجام این امور بازگشت امام به تأخیر بیفتد.
6- یکی از بلند پایگان نظامی آمریکا که از اوضاع ایران و ارتش آن مطلع باشد برای ادارة ارتش و جلوگیری از هم پاشیدگی آن پس از خروج شاه و مهیّا نمودن آن برای کودتای خونین به ایران اعزام گردد.این شخص وظیفه داشت ضمن حفظ سلاح های استراتژیک که در اختیار شاه گذاشته شده بود و نیز حفظ دستگاههای پیچیدة جاسوسی آمریکا در پایگاههای مخفی و آشکار آمریکا در ایران، قراردادهای مهمّ و کلان نظامی را ظاهراَ بدست دولت جدید، لغو نماید و زمینه خروج دهها هزار مستشار آمریکایی و خانوادههای آنان را که در ارتش ایران حضور داشتند و در صورت شکست کودتا میتوانست بعنوان گروگان نیروهای انقلابی ضربات عظیم و غیرقابل جبرانی به منافع آمریکا وارد سازد را فراهم آورد.
7- دولتی انقلابی نما امّا کاملاً وابسته و حتّی در ظاهر مخالف آمریکا با دادن وعدة اصلاحات مورد نظر مردم، انقلاب را دچار انشقاق نموده و رهبری آن را از دست رهبران آن خارج ساخته و زمینه فروکش کردن و سرد نمودن انقلاب را فراهم نماید. (تلاش چند ماهه رادیو بیبیسی برای چهرهسازی و رهبرسازی در کنار امام و به اصطلاح خط موازی سازی که عمدتاً از چهرههای ملیگرا و وابسته به آمریکا و انگلیس صورت میپذیرفت در اینجا چهره خود را بهتر نشان میدهد). و قرار دادهای مهم نظامی را از جانب ایران لغو نماید.
8- در صورت شکست این دولت، ارتش کودتای خونین خود را آغاز و رهبران اصلی و دهها هزار نفر از کادرهای اصلی انقلاب و رهبران آن را تصفیه نماید.
9- در صورت شکست اقدامات فوق، اقدامات آینده را با توجه به افراد نفوذی در انقلاب، بخصوص نفوذی در اطراف امام، هماهنگ سازند.
در همین رابطه است که بختیار بعنوان آخرین تیر ترکش شاه و حامیان او به سوی انقلاب اسلامی شلیک میگردد. افرادی چون سنجابی و صدیقی و... که برای این موضوع در نظر گرفته شده و مذاکراتی نیز با آنان انجام شده بود هر یک با دلائلی از این امر استنکاف نموده بودند و بختیار با توجه به مجموعه خصوصیّات شخصیتی و ارتباطات مخفی با حامیان جهانی شاه و پذیرش انجام نقشه آنان، بهترین مهره برای انجام این خیانتها و جنایتها در حق ملّت مظلوم و ستمدیدة ایران تشخیص داده شده و برگزیده میشود. در همین رابطه ژنرال هایزر که ظاهراً در روز 13 دی ماه در جلسه شورای امنیت آمریکا انتخاب شده بود، در روز 14 دی و در روز اوّل تشکیل کنفرانس گوادلوپ، برای انجام مأموریت خود با یک هواپیمای نظامی مخفیانه وارد تهران میشود بصورتی که شاه نیز تا چند روز از ورود او به ایران مطلع نمیگردد. (به کتاب پاسخ به تاریخ، محمدرضا پهلوی، ترجمه دکتر حسین ابوترابیان، نشر زریاب، 1379، چاپ هفتم، ص 364 مراجعه شود).
سفر ژنرال هایزر به ایران
در روزنامههای عصر روز 16 دی 1357 اعلام شده بودکه معاون فرماندهی سازمان اتلانتیک شمالی (ناتو) بدنبال تشکیل کنفرانس سران در «گوادلوپ» و در ساعات اوّلیه کنفرانس با مأموریت ویژهای از طرف دولت آمریکا به تهران اعزام شده است.
این جریان موجب پخش شایعاتی در میان مردم میگردد که آمریکا میخواهد مجدداً کودتایی شبیه کودتای 28 مرداد در ایران به راه بیندازد.
رادیوهای بیگانه نیز گزارش دادند، این ژنرال چهار ستاره که نام او «رابرت هایزر» میباشد، با مقامات نظامی ایران دیدار و گفتگو کرده است و هدف دیدار او از ایران مشخص نشده است.
ژنرال هایزر در کتاب: "مأموریت در تهران" (ترجمه ع، رشیدی، انتشارات اطلاعات، تهران 1374، ص 306) در مورد نتایج سفر خود بیان داشته است:
"من ماندن فرماندهان ارتش را در داخل ایران تضمین کرده بودم و سازمان ارتش را منسجم نگاه داشته بودم. تا آنجا که توانسته بودم با توجه به سنّت وفاداری عمیق آنها به شاه، فرماندهان ارتش را وادار به حمایت از رئیس غیرنظامی دولت، شاپور بختیار کرده بودم، فرماندهان ارتش را ترغیب کرده بودم که طرحهای لازم را برای کودتا تهیه کنند. آن طرحها تهیه شده بود. سرانجام از نقطه نظر نظامی ثابت کردم و نشان دادم که آمریکا نیازهای لجستیکی آنها را تأمین خواهد کرد و در همة شرایط پشتیبان آنها خواهد بود.... وظیفه اصلی من در این مأموریت، به کار بردن همه تلاشهایم در جهت امکان جهات دادن به دولت بختیار یا هر دولت غیرنظامی دیگری که با غرب سرسازگاری داشته باشد، بود. بطوری که بتواند اوضاع کشور را در دست بگیرد. همانطور که در سراسر کتاب نوشتم، من اوضاع ایران را با بالاترین مقامات دولت آمریکا بطور روزانه در میان گذاشتهام. آنها از من میخواستند به فرماندهان ارتش، روشهایی را توصیه کنم که بتانند با کمک آن روشها، با بختیار ارتباط برقرار کنند و ارزش قدرت واقعی را که در اختیار آنها بود به بختیار بفهمانند تا او از توان نیروهای ارتش مطلع شود. این کار باعث شد که به رهبران ارتش توصیه کنم، راههایی را به بختیار پیشنهاد کنند که بتواند از این قدرت در جهت در دست گرفتن ادارة کشور استفاده کند. برخی از مفسران از همین نته به این نتیجه میرسند که من مستقیم یا غیرمستقیم مسئول شکست دولت بختیار بودهام. من این نتیجهگیری را قبول ندارم، به نظر من راههای موفقیت بختیار فراهم بود، امّا دولت آمریکا نتوانست وسیلهای فراهم کند که بختیار مطمئن به استفاده از آن راهها شود طبیعی است که این مسئله نتیجتاً جز فاجعه نخواهد بود، فاجعهای برای غرب.
او در صفحه 307 نیز بیان داشته است:
سولیوان « سفیر آمریکادر ایران» تا روز 3 ژانویه (13 دی قبل از ورود هایزر) در جریان مذاکرات خود با رهبران اپوزسیون فهرستی از بیش از یکصد افسر ارشد ایرانی تهیه کرده بود که همزمان با شاه کشور را ترک نمایند یکی از دلائلی که نشان میدهد چرا سولیوان از شنیدن اینکه من به ایران آمدهام و وظیفهام نگهداشتن این افسران در کشور بعد از رفتن شاه است پرچم مخالفت بلند میکند همین است.
در مورد مأموریت هایزر، شاه در کتاب "پاسخ به تاریخ"، (ترجمه دکتر حسین ابوترابیان، نشر زریاب تهران 1379، چاپ هفتم صفحه 364) نکات جالبی را بیان نموده است:
در اوایل ژانویه با تعجب خبردار شدم که چند روز است ژنرال هایزر در تهران بسر میبرد (!؟) اما حوادث چند هفته گذشته میبایست به من آموخته باشد که از چیزی حیرت نکنم (!) مع ذلک ژنرال هایزر شخصیت کوچکی نبود. در مقام معاون فرماندهی ناتو چند نوبت به تهران سفر کرده بود و همیشه هم شرفیابی میکرد این دیدارها صرفاً به قصد ادای احترام نبود ولی با توجه به اینکه فرمانده نیروهای مسلح بودم و ایران عضو سازمان پیمان سنتو نیز بود این دیدارها ضرورت داشت.رفت و آمدهای ژنرال هایزر همیشه از پیش برنامهریزی میشد اما این سفر او در هالهای از ابهام کامل فرو رفته بود. ورودش را خیلی مستور نگه داشته بودند. البته نظامیان آمریکایی با هواپیماهای خودشان سفر میکردند و خیلی طبیعی بود که بتوانند ورود به پایگاههای نظامیشان [در ایران] تشریفات اداری معمول را نادیده بگیرند.
از ژنرالهایم تحقیق کردم، چیزی بیشتر از من نمیدانستند پس این ژنرال آمریکایی برای چه کاری به تهران آمده بود؟ چگونگی حضورت واقعاً غیرعادی بود. شخصی که در حال اجرای وظایفی جذبی است بیعلّت قایم باشکبازی نمیکند، به محض اینکه خبرحضورش در تهران پراکنده شد. مطبوعات شوروی واکنش خود را به این شکل نشان دادند: "ژنرال هایزر در تهران است تا کودتایی به راه بیندازد." این خبر به خودی خود نوعی هشدار از سوی کرملین بود.
از پاریس روزنامه هرالدتریپون وظیفه خود دانست (!؟) که به سفارتخانهها در تهران آرامش خاطر بدهد. نویسندگان این روزنامه فقط جمله "راه بیندازد" در خبر مطبوعات شوروی را با جملة "مانع شود" عوض کردند.
پس رهبران آمریکا از امکان وقوع کودتایی در ایران نگران بودند. آیا واقعاً چنین خطری وجود داشت؟ من که چنین فکر نمیکنم. افسران من با ادای سوگند وفاداری به تاج و تخت و قانوناساسی پیوند خورده بودند. تا زمانی که احترام قانوناساسی محفوظ بود آنان از جایشان تکان نمیخوردند.
اما بعید نیست که سازمانهای مختلف اطلاعاتی آمریکاائیان دلایل کافی داشتهاند بر اینکه قانوناساسی ممکن است دستخوش تهدید واقع شود و به همین خاطر می خواستند ارتش ایران را خنثی کنند (!؟)
بدیهی است که ژنرال هایزر نیز به همین دلیل به تهران آمده بود و من در این سفرش فقط او را یک بار ملاقات کردم. هایزر به اتفاق سولیوان سفیر آمریکا به حضور رسید (11 ژانویه مصادف با 21 دی ماه) ولی هیچ یک از آنها به مطلب دیگری غیر از روز و ساعت عزیمت من از ایران علاقهای نشان نداند.
... ژنرال هایزر تا چند روز بعد از رفتن من در تهران ماند. در آن روزها چه پیش آمد؟ تنها چیزی که میدانم این است که ژنرال ربیعی فرمانده کل نیروی هوایی طی محاکمه مسخرهای (!؟ که پیش از اعدام او صورت گرفت به قضاوت گفته بود: "ژنرال هایزر شاه را مانند موش مردهای از مملکت بیرون انداخت."
علیرغم اینکه سخنان خود شاه گویای ذلت و خواری او در برابر ابرقدرتهاست اما چند نکته لازم است تذکر داده شود. 1- نظامیان آمریکایی بدون پاسپورت و ویزا و تشریفات اداری وارد ایران میشدهاند و از ورود ژنرال هایزر معاون فرماندهی ناتو پس از چند روز که از ورود او به ایران میگذشته است نه شاه مطلع بوده است نه ژنرالهای او (! ).
2- برخلاف گفته شاه،ژنرال هایزر از فرودگاه مهرآباد وارد خاک ایران شده است ( نه از پایگاههای نظامی آمریکا در ایران مگر اینکه فرودگاه مهرآباد هم جزء پایگاههای نظامی آنها بوده است که شاید صحیحتر همین باشد.) و از فرودگاه نیز عازم خانة« ژنرال هووی استون»، فرمانده "بخش زمینی در دفتر وابسته نظامی و مستشاری نظامی آمریکا" در تهران شده است که جریان را از زبان خود هایزر در کتاب مأموریت در تهران، ( خاطرات ژنرال هایزر، ترجمه ع. رشیدی، انتشارات اطلاعات، 1374، ص 19 و 18 و 17) میخوانیم:
قرار بود قبل از تاریک شدن هوا به منزل ژنرال گاست برویم. اعضای مهم و اصلی اداره مستشاری جمع شوند.
- ژنرال گاست، رئیس اداره مستشاری
- ژنرال جرج کرتز، نماینده نیروی هوایی
- آدمیرال فرانک کولینز، نماینده نیروی دریایی
همه افسران بلندپایه حضور داشتند و مرا در جریان امور نظامی ایران و ادارة مستشاری قرار دادند، همه آنها یک نظر مشترک داشتند و آن این بود که اوضاع ایران از کنترل خارج شده است.
....... دیدار، در اولین ساعات شب تمام شد و مرا به خانه ژنرال گاست منتقل کردند. شب اوّل را در تهران با صداهای ناراحتکنندهای که اعصاب مرا میآزرد آغاز کردم. مردم فریاد میزدند "الله اکبر" و صدا از بامهای نزدیک به گوش میرسید و به هر فریادی از گوشهای دیگر پاسخ داده میشد........ من و گاست برای شنیدن صداهای این جنگل انسانی (!؟) روی بالکن رفتیم، تودههای مردم به خیابانها ریخته بودند و شعار میدادند..... در نیمههای شب جمعیت پراکنده شدند و آرامش، حکمرفا شد، شب را بدون پلک بر هم زدن به صبح رساندم. صبح زود، خسته برخاستم. پس از صرف صبحانه به سفارت آمریکا رفتم. 3-
شاه مدعی شده است چند روز بعد از ورود ژنرال هایزر او و ژنرالهایش تنها از حضور او مطلع شدهاند. اما ژنرال هایزر در کتاب فوقالذکر( صفحه 21) بیان داشته:شب جمعه وارد تهران شده و روز جمعه را در سفارت به سر برده و روز شنبه (6 ژانویه مصادف با 16 دی ماه) با افراد زیر ملاقات داشته است، طوفانیان (مسئول خریدهای نظامی ایران)، ربیعی (فرمانده نیروی هوایی)، حبیباللهی (فرمانده نیروی دریایی) و متن مذاکرات طولانی خود با آنها را در کتاب خاطرات خود آورده است.
بنابراین ژنرالهای شاه از ماجرای سفر کمتر از 48 ساعت بعد از ورود مطلع بودهاند و چرا آن را در اختیار شاه نگذاشتهاند جالب توجه است. 4- ورود هایزر به ایران روز شنبه 16 دی فاش شد (به کیهان 10605 شنبه 16 دی ماه 1357 صفحة آخر مراجعه شود). یعنی او شب جمعه وارد شده و در روزنامههای ظهر روز شنبه خبر آن را چاپ کردهاند و بنابراین معلوم نیست شاه در این مملکت چکاره بوده است که کمتر از 48 ساعت موضوع به روزنامهها کشیده شده است اما شاه چند روز بعد مطلع شده است.
اعجابانگیزتر از سخنان شاه، سخنان نخست وزیر منتخب او شاپور بختیار در مصاحبهای تلفنی که مستقیم از رادیو فرانسه پخش میشده است (و در کیهان روز 21 دی ماه 1357 صفحه 4 به چاپ رسیده است) میباشد:
س:... به هر حال از طرف آمریکا در حال حاضر ژنرالی به تهران فرستاده شده است. ژنرال هایزر معاون فرماندهی کل نیروها در اروپا، که میکوشد نظر نظامیان در ایران را به حمایت از دولت شما جلب کند. این در واقع نوعی دخالت در امور داخلی ایران تلقی میشود.
نخست وزیر گفت: من هرگز نام این ژنرال را نشنیدهام (این در حالی است که روزنامهها از روز 16 دی موضوع این ژنرال را نوشتهاند!) هرگز با سفارت آمریکا تماسی نداشتهام. (البته طبق طرح خود بختیار و به سبک رضا شاه قرار بوده است نوکری و خدمت دور از چشم مردم صورت پذیرد)من تنها تلگراف تبریکی از سفیر فرانسه دریافت کردم و سفیر انگلستان هم برای خداحافظی به دیدن من آمده است.
.... درباره نقش ارتش مجدداً پرسشهایی مطرح شد و آقای بختیار اضافه کرد، شما داستانی از یک ژنرال نقل میکنید که داستانی نامفهوم است. شما به واقعیتهای متکی بر مدرک و سند نیاز دارید یا میخواهید از فاصلة پنج هزار کیلومتری گوش به شایعهها و حرفهای بیاساس کوچه و خیابان بسپارید؟ از منتقل شدن یک ژنرال به فلان محل که نباید داستان ساخت و تحویل داد.
ژنرال هایزر در رابطه با این سخنان بختیار (که تمام سعی و تلاش این بوده است که ارتباطات خود با آمریکا را به هر صورت پنهان سازد و با این دروغپردازی نیز چنین هدفی داشته است) نکات جالبی را در کتاب خاطرات خود ( مأموریت در تهران،خاطرات ژنرال هایزر، چاپ سوم 1372، انتشارات اطلاعات چاپ سوم 1357 ص 112).آورده است:
"بحث پارلمانی در مورد دولت بختیار ظاهراً به خوبی پیش میرفت. امّا عدهای بودند که بختیار را بسیار نزدیک به آمریکا میدانستند و او را طعن و لعن میکردند یک نماینده به نام " قربانی نسب" شکایت میکرد که واشنگتن سلاحهای کهنة خود را با قیمت گزاف به ایران فروخته است. بختیار هم حرفی نزده بود که در این مورد چه خواهد کرد. علاوه بر آن قربانی نسب میدانست که بختیار قبلاً هرگونه اطلاع از حضور مرا در تهران تکذیب کرده است. من از تکذیب بختیار مطلع نبودم. بد نیست حرفهای قربانی نسب را نقل کنم: "مردم ایران نمیفهمند چگونه نخست وزیر از حضور افغانهای مسلح در خیابانهای تهران مطلع است، اما از حضور یک ژنرال آمریکایی اطلاع ندارد. برای اطلاع شما میخواهم خاطرنشان سازم که روزنامه کیهان مطلب زیر را انتشار داده است: وزرات خارجه آمریکا اعلام کرده است که معاون فرماندهی نیروهای آمریکا در اروپا، برای حمایت از دولت غیرنظامی در ایران به سر میبرد". من به عنوان یک کارگر (او رئیس سازمان کارگران ایران بود) متأسفم بگویم ارتش برادر ما است و بیشتر از ژنرال آمریکایی نگران کشور ما است!. شما نکته دیگری در برنامه خودتان گنجانیدهاید که مورد علاقه من است و آن این است که تأمین استقلال ملی ایران بر عهده مردم ایران و ارتش ایران است و به ژنرال هایزر ارتباطی ندارد.
پس از انقلاب ارتشبد فردوست در کتاب خود (ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، خاطرات ارتشبد سابق فردوست، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، انتشارات اطلاعات تهران، 1379، ص 600) نکات تازهای از سفر هایزر به ایران را فاش ساخت که جالب توجه است:
"من از ورود هایزر اطلاع نداشتم و محمدرضا نیز اطلاعی نداشت من تنها بعدها بود که از طریق گارد شنیدم که بدرهای به محمدرضا اطلاع داده که هایزر 20 روز است که در تهران است. محمدرضا تلفنی از سولیوان سفیر امریکا گله میکند و فردای آن روز سولیوان و هایزر به اتفاق هم به دیدار محمدرضا میروند. ماجرای این ملاقات را بدرهای به اطلاع من رساند. او گفت که در این ملاقات، هایزر بدون معذرتخواهی از تأخیر خبر ورود خود، کار را خرابتر میکند و از محمدرضا میپرسد: "اینکه شنیدهام به استراحت میروید، آیا صحیح است؟" و تاریخ خروج محمدرضا را میپرسد. محمدرضا پاسخ میدد: "این یک امر شخصی است و هر موقع لازم دانستم از این مرخصی استفاده میکنم." سولیوان متوجه برخورد بد هایزر میشود و به شدت جبران میکند و میگوید علت تأخیر در اطلاع ورود هایزر، صرفاً کار زیاد بوده و این سؤال نیز برای این است که بداند آیا کسالتی دارید یا خیر؟
چند نکته نیز در رابطه با سخنان ارتشبد فردوست قابل ذکر است:
1- فردوست نیز سعی میکند علیرغم اینکه روز 16 دی موضوع سفر هایزر در روزنامهها مطرح شده است روز بیستم دی خود را از آن بیاطلاع نشان بدهد. (ملاقات هایزر و سولیوان با شاه همانطور که گذشت روز 21 دی بوده است)
2- در صورت صحت سخنان فردوست، سخنان شاه نیز که "چند روز بود هایزر در تهران بود و من مطلع نبودم" صحیح به نظر میرسد. اما این چند روز نبوده است بلکه چند هفته بوده است! یعنی درست 20 روز قبل از ملاقات همانگونه که فردوست بیان کرده است، یعنی روز اول دی ماه! و به عبارت دیگر هایزر برای انتخاب جانشین دولت ازهاری که درست شب قبل از آن سکتة مصلحتی (خاطرات فردوست جلد اوّل ص 590) نموده بود و بهتر است گفته شود برای تعیین جانشین شاه! وارد ایران شده بود و جریان کنفرانس گوادلوپ هیچ ربطی به فرستادن او ندارد و شخص بختیار نیز در همان هفتة اول ورود هایزر به تهران با نظر و مشارکت او انتخاب شده و توسط سایر مأموران آشکار و مخفی آمریکا و نیز وابستگان داخلی آنها به شاه تحمیل شده و لذا آنچه تا پیروزی انقلاب گذشت، از جمله کشتار روز 6 و 8 بهمن و نیز کودتای شب 22 بهمن با طرح و دستور هایزر انجام شده است. (به کتاب مأموریت در تهران، خاطرات ژنرال هایزر، انتشارات اطلاعات 1374؛ صص 147 و 236 و 237 مراجعه شود) امّا اعجابانگیز این است که فردوست هم میخواهد خود را تا روز 20 دی از آن بی اطلاع نشان بدهد. در حالی که روز 16 دی روزنامهها آن را اعلام کردهاندو از روز 16 تا 20 دی ماه هایزر با رهبران ارتش جلسات متعددی داشته است و بعید است که فردوست از آن بی اطلاع بوده باشد.
"جرج براون" وزیر خارجه اسبق انگلیس در تاریخ 18 دی ماه وارد تهران میشود و با شاه به مذاکره میپردازد. سفرای آمریکا و انگلیس تماسهای فراوانی با شاه و سایر دولتمردان و سران ارتش داشتهاند و با درک موقعیتت کشور و اوج گرفتن انقلاب و اینکه حفظ منافع آنان در آینده منوط به خروج شاه از کشور است از او خواستهاند که به بهانة معالجه ایران را ترک کند و در همین رابطه بوده است که از حدود دو هفته قبل از این بختیار بعنوان مهرهای که میتواند ناجی منافع آنان باشد به شاه تحمیل میگردد. قضیه ای که از آبانماه گذشته بدنبال آن بودند و قرار بود دولتی متشکل از ملیگرایان این نقش را بازی کرده و بعنوان آخرین تیر ترکش شاه و آمریکا به سوی انقلاب شلیک گردد. اما قاطعیت امام و درک این نکته که با حضور شاه که عدم موافقت امام را برای تشکیل دولت به همراه خواهد داشت شرط خروج شاه از ایران را مطرح مینمودند و شاه نیز با عدم موافقت با این شرط طرح تشکیل چنین دولتی را با شکست مواجه نمود و دست به تشکیل حکومت نظامی ازهاری زد و حال با شکست این دولت و درک این نکته که حضور شاه در ایران هر روز آتش انقلاب را شعلهورتر میسازد به شاه دستور داده شده است که از ایران باید خارج شود و او نیز بی چون و چرا مجبور شده است تن به نخست وزیری بختیار بدهد و خود از کشور خارج شود.
دکتر ابراهیم یزدی( در کتاب آخرین تلاشها در آخرین روزها ص 81) ماجرای این سفر را آورده است:
... در اواسط دی ماه 1357 اطلاع حاصل شد که لرد جرج براون وزیر خارجه اسبق انگلیس به دعوت دولت ایران در ایران به سر میبرد. وی در مصاحبهای با تلویزیون انگلیس (آی- تی- دی) گفت: "برای انجام پارهای مشورتها به تهران سفر میکند و نظریاتی که به اعتقاد خودش خالی از تجارب عمیق وی در مبارزات و شورشهای داخلی نخواهد بود به دولت ایران تسلیم خواهد کرد".
("متأسفانه علیرغم اینکه نویسنده محترم در انتهای کتاب تاریخ مصاحبه را 16 آبان 57 در روزنامه نیویورک تایمزبیان کرده است و موضوع در رابطه با دولت ازهاری است آنرا در این تاریخ که دولت بختیار بر سر کار آمده است آورده است (!؟))
وی پس از ورود به تهران در 18 دی ماه طی مصاحبهای (آتلانتا جورنال- 18 دی ماه 57، 8 ژانویه 79) خاطرنشان ساخته است که: "با آنکه مأموریت رسمی از طرف وزیر خارجه انگلیس ندارد ولی با اطلاع وزیر خارجه و مقامات رسمی آن کشور و با موافقت بعضی از مقامات آمریکایی برای کمک فکری به دولت بختیار به تهران آمده است.)
از اینکه لرد براون چه تجاربی در مبارزات و شورشهای داخلی داشته است و چه نظراتی به دولت ایران داده است و نتایج کمکهای فکری وی به بختیار چه بوده است، اطلاعات چندانی منعکس نگردید. اما آنچه مسلم است این است که وی پس از ورود به ایران پادشاه نیز دیدارهایی داشته است. شاه او را از دوستان قدیم خود خوانده که بختیار را شدیداً تأیید کرده است. شاه بعد از ملاقات با او تصمیم نهایی خود را برای خروج از ایران اتخاذ کرد.
(این نکته کاملاً تعجببرانگیز است چون از دو هفته پیش شاه تصمیم خود (!) را برای خروج از کشور برایش گرفته بودند!).بخصوص با جملات مشکوک زیر که نویسنده آورده است و معلوم نیست چه هدفی را از بزرگ کردن نقش انگلیس میخواهد بگیرد!) دکتر یزدی از قول شاه نقل نموده است:
"بالاخره من بعد از ملاقات با لردجرج براون تصمیم گرفتم که بختیار را منصوب کنم.
لرد براون وزیر خارجه سابق انگلیس در دولت کارگری بود. با هم دوستی قدیمی داشتیم. در این ملاقات او دستهای مرا گرفت و به من اصرار کرد که کشور را ترک کنم و گفت که یکی دو ماهی به مرخصی برو. او سپس شدیداً بختیار را تأیید کرد).
این مطلب به شاه به دروغ نسبت داده شده است چون همانگونه که نویسنده خود در چند سطر قبل آورده است، جرج براون 18 دی وارد ایران شده است و بختیار ده روز قبل به نخست وزیری برگزیده شده است.
دکتر یزدی منبع جملات فوق که اشتباه آن محرز است را صفحه 22 و 23 متن انگلیسی "پاسخ به تاریخ" نوشته محمدرضا پهلوی آورده است و همانطور که از متن فارسی آن( ترجمه دکتر حسین ابوترابیان) مشخص است کتاب تنها یک پیشگفتار دو صفحهای دارد و سیصد صفحة اوّل آن نیز تاریخ گذشتة ایران است و ربطی به زمان حال و این موضوع ندارد. معلوم نیست نویسنده با این نقل قولهای ناصحیح و احتمالاً خود بافته که در سایر صفحات کتاب نیز مشاهده میشود و مطالب مورد نظر خود را به شاه و حتّی امام منتسب نموده است، چه هدفی را دنبال میکند. این گونه نقل قولهاّ اعتبار نقل قولهای ایشان را شدیداً زیر سؤال میبرد.
بازگشت ژنرال رابرت هایزر
بنا به خبر منتشر شده1 از جانب خبر گزاری « رویتر» و « آسیوشیتدپرس » منابع آمریکا در تهران تأیید کردهاند که «ژنرال رابرت هایزر» معاون فرمانده سازمان پیمان اتلانتیک شمالی پس از یک ماه اقامت در ایران این کشور را ترک نموده است. این منابع گفتهاند: «هدف از سفر ژنرال هایزر به ایران و اقامت طولانیش در این کشور، ترغیب نظامیان ایران به حمایت از دولت شاپور بختیار بوده است.» طرفداران آیتالله خمینی گفتهاند: «حضور ژنرال هایزر در ایران نشانه دیگری از مداخله آمریکا در امور داخلی ایران است.»در حالیکه گفته میشود آمریکا سرگرم گفتگو با گروههای مخالف رژیم ایران و مخالفان دولت شاپور بختیار است، وزرات خارجه آمریکا یکبار دیگر تأیید کرد:« آمریکا از قانون اساسی و دولت شاپور بختیار حمایت میکند.»هودینگ کارتر، سخنگوی وزارت خارجه آمریکا گفته است: «دولت آمریکا همچنان به کار با دولت شاپور بختیار براساس قانون اساسی ادامه میدهد.» وی گفت:« ما از دولت او که به قانون اساسی مبتنی است حمایت میکنیم. ما بختیار را بعنوان رئیس دولت به رسمیت میشناسیم و به مراودات رسمی با این دولت ادامه خواهیم داد. امّا واشنگتن ضمن تماس با مخالفان تلاش میکند فضای مناسبی بوجود آید تا بتوان ارادة مردم ایران (!) را عملی ساخت. آمریکا آقای بازرگان را یک میانه رو تلقی میکند و مقامهای آمریکایی امیدوارند هنوز یک دولت طرفدار غرب در ایران سر کار بیاید. » هودینگ کارتر اظهار امیدواری کرده است:« نظامیان برای تحمیل راهحل خود، در اوضاع ایران مداخله نکنند.»
مقامهای وزارت دفاع آمریکا فاش کردهاند که ژنرال هایزر خاک ایران را ترک نموده است. به اظهار منابع آمریکایی او مأموریت داشت در طول اقامت خود در ایران فرماندهان ارتش را از دست زدن به کودتا (بر علیه؟!) باز دارد. بگفته این مقامها، هایزر مأموریت خود را با موفقیت محدود به پایان رسانده و پس از بازگشت به آمریکا جیمی کارتر و سایر رهبران آمریکا را در جریان اقدامهای خود قرار داده و سپس به اروپا بازگشته است. وی معاون فرمانده نیروهای آمریکا در اروپاست. به گفته بعضی مقامات، علّت اینکه هایزر ایران را ترک نموده است این است که اقامت وی به احساسات ضد آمریکایی در ایران دامن میزد.
در آمریکا رسماً اعلام شده بود که سفر هایزر با تلاشهای آمریکا در مورد مسئله وجود سلاحهای پیشرفته آمریکایی موجود در ایران بستگی داشته است. امّا مقامات نزدیک به دولت آمریکا میگویند مأموریت اصلی هایزر آن بوده است که بکوشد ارتشیان ایران را ترغیب به کنار ماندن از آشوبهای سیاسی نماید. هودینگ کارتر، سخنگوی وزارت خارجه آمریکا که پایان مأموریت هایزر را در ایران اعلام نموده گفته است مأموریت هایزر آن بوده است که با مقامات نظامی ایران دربارة روابط نظامی دو کشور و فروش اسلحه (یا لغو!؟) گفتگو کرده و نیز در مورد حمایت آمریکا از قانون اساسی و دولت بختیار با آنان مشورت نماید و امیدوار باشد که نظامیان ایران از بختیار حمایت کنند. هودینگ کارتر گفته است: هایزر بعضی مسائل ناشی از وضع اقتصادی و سیاسی ایران را مورد بحث قرار داده و نتیجه آن کاملاً رضایت بخش بوده است (!؟)
امّا ژنرال هایزر در کتاب خاطرات خود(مأموریت در تهران، خاطرات ژنرال هایزر، ترجمه ع- رشیدی، انتشارات اطلاعات، 1374، چاپ سوم، ص 285 الی 287) جریان را اینگونه بیان نموده است:
هارولد براون (وزیر دفاع آمریکا) مرا زیر باران سؤال قرار داد. میخواست بداند که نظر فرماندهان ارتش در مورد رفتن من از ایران چیست؟ گفتم: این مطلب را به تفصیل با آنان مورد بحث قرار دادهام و آنها موقعیت را دریافتهاند. میلی ندارند اظهارنظری کنند و میگویند که هر چه من بکنم (که منظورشان این است که هر چه واشنگتن بکند) مورد قبول آنها خواهد بود. آنها بدون درنگ، تصمیم واشنگتن را میپذیرند. براون، بعد مستقیماً از من پرسید: آیا شخصاً فکر میکنم باید ایران را ترک کنم یا نه؟ گفتم: هنوز نمیخواهم تصمیمی بگیرم، اما شخصاً احساس میکنم نباید ایران را ترک کنم. اما اگر قرار باشد بروم حالا بهترین موقع است که مسئولیتها به ژنرال گاست، رئیس هیأت مستشاران نظامی آمریکا در ایران، تفویض شود. میدانستم گروه (فرماندهان نظامی ایرانی که قرار بود کودتا کنند) با او کار خواهند کرد. تنها امتیازی که من بر ژنرال گاست داشتم، درجه نظامی بالاتر من بود که بیشتر مورد احترام آنها قرار میگرفت و در کنار آن نفوذی که شاه به من تفویض کرده بود مطرح میگشت، نفوذی که هنوز برای ما برد داشت. (مقصودش دستور شاه به فرماندهان است که از هایزر اطاعت کنید. ص 86 و136 کتاب فوق)
براون میخواست بداند که رفتن من چه تأثیری بر آمادگی گروه برای کودتا در زمان لازم خواهد داشت و من گفتم: این همه به بررسی احتیاج دارد. اما فکر میکنم ژنرال گاست از هر وسیلهای بتواند برای تشویق آنها به آنچه لازم است انجام شود استفاده میکند. بعد میخواست بداند که آیا گروه هنوز فکر میکند اقدام به کودتا ممکن است؟
گفتم: فرماندهان ارتش علاقمندند تا سر حد امکان پشت سر بختیار بایستند و کاملاً دریافتهاند که اگر اوضاع خراب شود تنها راه تضمین بقای دولت مطلوب، مداخله نظامی خواهد بود اما نگرانی خود را از ناحیه قرهباغی و حبیباللهی (دو عضو دیگر گروه پنج نفره فرماندهان) ابراز کردم
... براون میخواست روحیة نظامیان ما را در ایران بداند من گفتم: آنها هم مثل من به شدّت از آیت الله وحشت دارند و از روحیه ضد آمریکایی سازشناپذیر او تشویش دارند. اما همه به سختی کار میکنند و از بابت روحیه آنها نگرانی وجود ندارد.
....... سایروس ونس وزیر خارجه هم روی خط بود..... ونس گفت: رئیس جمهوری و همة افراد دیگر در واشنگتن عمیقاً احساس میکنند که به من مدیون هستند. زیرا من در شرایط غیرعادی و دشواری کار کردهام و بنظر آنها کار درخشانی نمودهام. از من خواستند روی خط بمانم تا آنها بحث خودشان را ادامه دهند و تصمیم نهایی را در مورد ماندن یا نماندن من در تهران بگیرند..... دوباره روی خط آمدند. براون گفت: تصمیم آنها این است که من باید امروز یا فردا ایران را هر طور که خودم صلاح میدانم ترک کنم. آنها نمیخواستند خروج من بصورت فرار جلوه کند.
....... باید عازم اینجرلیک در ترکیه و سپس.... عازم اشتوتگارت میشدم و سپس مستقیماً عازم واشنگتن میگردیدم در آنجا رئیس جمهوری منتظر بود که روز دوشنبه (16 بهمن) در اولین ساعات بامداد با من ملاقات کند.
جیمی کارتر رئیس جمهور آمریکا بدنبال انجام این مأموریت تقدیرنامهای برای ژنرال هایزر نوشت که از اهمیت مأموریت او و موفقیتهای او که به خاطر خیانت سران ارتش و نیز بختیار به ملّت ایران، به آن نائل شده است حکایت مینماید (همان کتاب صفحه 305):
کاخ سفید- واشنگتن 7 فوریه 1979 (18 بهمن 1357)
مایلم تشکرات شخصی خود را از خدمت شایستهای که در جریان مأموریت خود در ایران به کشورتان انجام دادهاید ابراز دارم. ورود شما به تهران در اوایل ژانویه در لحظهای صورت گرفت که بیسامان و عدم اطمینان کامل حکمفرما بود. در زمانی که قیام سیاسی خشونت باری در جریان بود.
تعهد شما، پایداری شما و ثبات قدم شما به فرماندهان ارتش ایران کمک کرد، مسئولیت وطنپرستی خود را که ما هم در ارتش خود اعمال میکنیم حفظ کنند. شما با چنین کاری، کمک زیادی به اهداف سیاسی آمریکا کردهاید. برای شخص من، اقامت شما در ایران باعث آسودگی خیال و پشتگرمی بود، من در طول چهار هفته اقامت دشوار شما در آن کشور، هرگز از شما نا امید نشدم.
شرایط منحصر به فردی که شما در آن کار کردید به مخلوطی ویژه از خرد، شهامت و کاردانی نیاز داشت. عملکرد شما در چنین شرایطی، مایه احترام و قدردانی من و همه مشاوران اصلی من است.
من کار با ارزش شما را میستایم.
ارادتمند- جیمی کارتر ارتشبد فردوست (در کتاب خاطرات خود سقوط وظهور سلطنت پهلوی، جلد اوّل،انتشارات اطلاعات،1379، چاپ یازدهم ص 626) از حضور ژنرال هایزر در روز 22 بهمن در ایران نیز خبر داده است:
.... قرهباغی دو مرتبه از اتاق3 خارج شد و مجدداً با عجله مراجعت کرد و گفت: «بختیار رفت!» در این اثنا که قرهباغی برای مکالمه با بختیار در سالن نبود، حاتم از فرصت استفاده کرد و گفت: «ارتشبد قرهباغی مرا که جانشین او هستم یک ماه است که نپذیرفته، ولی هر روز صبح تا غروب با ژنرال هایزر جلسه دارد. و هم اکنون نیز هایزر در ستاد است!» سپهبد طباطبائی نیز نزد من آمد و گفت: «اگر اعلیحضرت مراجعت کند ما که این صورتجلسه (صورتجلسه بیطرفی ارتش) را امضاء کردهایم چه خواهیم شد؟». گفتم: بگویید من (فردوست) مسئولم. طباطبائی تشکر کرد. در این موقع، امینی افشار به من گفت: « حدود دو هزار نفر4 از جلوی بی سیم رد شده و به سمت ستاد میآیند.» من با سرعت از اتاق کنفرانس خارج شدم. قرهباغی دنبال من بود و گفت: «بد نیست یک دیداری از ژنرال هایزر بکنید او ستادش5 در همین اتاق پهلو است.» گفتم: با این وضع تظاهرات بهتر است دیدار به بعد موکول شود و به سرعت دور شدم.
بر این اساس در روز 22 بهمن، ژنرال هایزر در ساختمان ستاد مشترک ارتش در زیر زمین این ستاد همراه با سایر افسران آمریکایی گرفتار شده بود. ماجرا از این قرار بوده است که او پس از خروج از ایران و ملاقات حضوری با سران آمریکا برای اجرای آخرین مرحلة توطئة طراحی شده که کثیفترین کودتا در تاریخ کودتاهای آمریکا در جهان سوّم بوده، به ایران بازگشته بود.کودتایی که کودتای خونین ژنرال پینوشه بر علیه آلنده در شیلی در مقابل آن رنگ میباخت. قرار بود این کودتا با نام رمز «کورتاژ» در شب 22 بهمن اتفاق بیفتد و دهها هزار نفر از رهبران و افراد انقلابی دستگیر و به شهادت برسند و خداوند بدست ملّت مسلمان و انقلابی ایران مزّه ذلّت و خواری را به او وسایر افسران و نیز سردمداران آمریکا چشاند و بر خلاف کودتای 28 مرداد سال 32 که «کیم روزولت » فرمانده کودتایی که نام رمز آن «آژاکس» بود، عملیات کودتا را از سفارت آمریکا در تهران رهبری میکرد و طی چند ساعت توانست آنرا پیروز کند و سپس فریاد شادی او به آسمان بلند شود، در اینجا ژنرال رابرت هایزر با ذلّت وخواری مزّه شکست را چشید و با ترس و وحشت در زیر زمین ستاد ارتش ایران ساعتها به دام افتاد و به خود لرزید.
پاورقی:
1 - کیهان- 10632 چهارشنبه 18 بهمن 1357 ص 12 اطلاعات 15779- چهارشنبه 18 بهمن 1357، ص 8 3-
اتاقی که فرماندهان ارتش در ساختمان ستادمرکزی ارتش پس از شکست کودتا در حال نوشتن نامة بی طرفی ارتش در روز 22 بهمن در آن بوده اند.4- مقصود مردم مسلح و انقلابی است که در روز22 بهمن برای فتح آخرین دژ های نظام شاهنشاهی به پادگانها و نیز ستد مشترک ارتش که فرماندهان ایرانی و آمریکایی از آنجا عملیات کودتا را رهبری میکرده اند، هجوم آورده اند
5- مقصود ستاد رهبری کودتا است که دهها افسر آمریکایی اداره کننده کودتا ظاهراَ به رهبری ژنرال گاست ( وبه گفته فردوست ژنرال هایزر ) در آن حضور داشته اند و پس از شکست کودتا در آنجا به دام افتاده وشکست خفّت بار این کودتا را با چشم خود دیده اند.
◄ هایزر؛ تلاش تا آخرین لحظه برای حفظ شاه
آمریکاییان با همه ی اختلافات درونی و تحلیل های غلط بر سریک موضوع اجماع داشتند و آن این که با سقوط شاه و پیروزی امام خمینی منافع آمریکا در معرض خطر قرار خواهد گرفت. از این جهت تمام راه های ممکن را برای حفظ منافع خود در ایران بررسی و اقدامات لازم را اجرا می کردند.
با اوج گیری انقلاب و سقوط دولت نظامی ازهاری، کارتر دستور داد تا «شورای امنیت ملی» «در ظهر روز سوم ژانویه (13دی )» تشکیل گردد تا به بررسی اوضاع ایران بپردازند. جلسه تشکیل گردید و بحث و بررسی آغاز شد. «تمامی شرکت کنندگان در این نشست اتّفاِق نظر داشتند که دیگر امیدی به بقای سلطنت شاه وجود ندارد. در عین حال هیچ یک از آنها تمایلی به کنار زدن وی از صحنه ی قدرت نداشتند. آنها احساس می کردند چنین عملی از یک سو موجب بی اعتمادی در میان دیگر دولت های منطقه نسبت به ایالات متحده می شود و از سوی دیگر مخالفان شاه چنین عملی را به معنای خروج ایالات متحده از خیل حامیان شاه تلقی می کنند و در نتیجه ایران به صحنه ی جنگ داخلی تبدیل می شود.» برای مهاربحران هر کس پیشنهادی را ارایه داد. چارلز دانکن قائم مقام وزیر دفاع پیشنهاد کردژنرال هایزر، معاون فرمانده یگان ناتو در اروپا به ایران فرستاده شود «تا به برقراری تماس با رهبران نظامی ایران بپردازد.» استدلال شد که این اقدام موجب می شود که حمایت ایالات متحده از رژیم شاه نیز مورد تأکید قرار گیرد. کارتر برای اطمینان بیشتراز چنین تصمیمی با ژنرال دیوید جونز رئیس ستاد مشترک نیروهای مسلح آمریکا،هارولد براون وزیر دفاع، ونس وزیر امور خارجه مشورت کرد و سپس تصمیم گرفت هایزر را «برای همکاری مستقیم با رهبران نظامی ایران به تهران بفرستد. کار این مأمورنظامی در تهران اقداماتی به منظور حصول اطمینان از وحدت نیروهای مسلح، حمایت ازدولت قانونی و آماده ساختن آنها برای جلوگیری از سقوط و از هم پاشیدگی کامل کشورایران» بود.
دانکن متن پیام به هایزر را تهیه کرد و برژینسکی اصلاحاتی بر آن افزود. در این پیام «حمایت آمریکا از رهبران نظامی ایران و لزوم حفظ وحدت آنها و ارتباط نزدیک باآمریکا» تأکید شده بود و از آنان خواسته شده بود که «ضامن ثبات و قدرت دولتی باشندکه روابط نزدیکی با آمریکا خواهد داشت». پیام برای هایزر فرستاده شد، امّا ژنرال هیگ فرمانده ناتو از این مأموریت سخت عصبانی شد. هیگ معتقد بود آمریکا باید با قاطعیت بیشتری با بحران ایران روبه رو شود و «یک نیروی ویژه با ناو هواپیمابر در اقیانوس هندمستقر کند و تعدادی هواپیمای جنگی به عربستان سعودی بفرستد تا اراده ی قاطع خودرا برای حفظ منافعش در این منطقه نشان دهد.»
از طرف دیگر معاون وزارت دفاع با ژنرال الکساندر هیگ تماس گرفت و ضمن تشریح اوضاع ایران به وی اعلام کرد هایزر معاون وی باید برای مأموریت به تهران برود.هیگ خود در مقدمه کتاب هایزر می نویسد: «من با مأموریت هایزر مخالفت کردم، زیرااهداف آن مبهم بود و عمدتاً یک مأموریت سیاسی بود، نه نظامی»؛ امّا بعداً کارتر و کارولد براوان به وی گفتند که با این مأموریت مخالفت نکند. وی «در مذاکرات بعدی بامقام های کاخ سفید» به این نتیجه رسید که هدف اصلی یک مأموریت نظامی است و آن «به راه انداختن یک کودتا در ایران است.»
نیوسام معاون وزارت خارجه خبر مأموریت هایزر را تلفنی به اطلاع سولیوان رساندو از وی خواست با مأموریت وی مخالفت نکند. سولیوان در ضمن اعلام موافقت گفت:«بهتر است در شرایط بحرانی فعلی مسافرت او به تهران بی سروصدا و به طور ناشناس باشد.»
نیوسام این نظر را مورد تأیید قرار داد و قول داد رعایت شود. هایزر در چهارم ژانویه (14 دی ماه ) به صورت سرّی با یک هواپیمای نظامی آمریکایی وارد تهران شد ومورد استقبال چندین نظامی آمریکایی قرار گرفت. آمریکاییان بدون اجازه ی ایرانیان وارد و خارج می شدند.
حتی ' شاه نیز از ورود هایزر مطلع نشد. شاه بعداً در خاطراتش نوشت: «رفت و آمدهای ژنرال هایزر همیشه از پیش برنامه ریزی می شد؛ امّا این سفر درهاله ای از ابهام کامل فرو رفته بود. ورودش را خیلی مستور نگاه داشته بودند. البته نظامیان آمریکایی با هواپیماهای خودشان سفر می کردند و خیلی طبیعی بود که بتوانند هنگام ورود به پایگاه های نظامی اشان در ایران تشریفات اداری معمول را نادیده بگیرند.» وی مدعی است: «در اوایل ژانویه با تعجب خبر شدم که چند روز است ژنرال هایزر در تهران بسر می برد... ژنرال هایزر شخصیت کوچکی نبود، در مقام معاون فرماندهی ناتو چند نوبت به تهران سفر کرده بود و همیشه هم قبلاً تقاضای شرفیابی می کرد.» هایزر روز پنجم ژانویه (15 دی ماه ) با سولیوان ملاقات کرد و در موردمأموریت خود به او توضیح داد. سولیوان به وی گفت:ارتش ایران به جایی رسیده که توان انجام هیچ کاری را ندارد. کار شاه تمام شده و باید هر چه زودتر ایران را ترک کند وبختیار هم نمی تواند دولت با ثباتی را روی کار آورد. گرچه سخنان سولیوان برای ژنرال مأیوس کننده بود؛ امّا او یک نظامی بود و می بایست مأموریت خود را آغاز کند؛ ولی سردرگمی کاخ سفید در مقابل امواج قدرت مند انقلاب اسلامی این نظامی کهنه کار را نیزدر سردرگمی فرو برد. در همان حال پیامی از سایروس ونس رسید: «همه ی دستورهای قبلی را نادیده بگیرید.»
ژنرال نمی توانست آن همه تأکید کاخ سفید بر فوریت مأموریت را با این پیام چگونه تحلیل کند. او ترجیح داد به استراحت بپردازد.
سولیوان فردا، 6 ژانویه به سفارت رفت که مجدداً از طرف وزیر خارجه این پیام آمده بود: «طبق دستور قبلی عمل کن.»
مأموریت هایزر در حفظ ارتش ـ آمریکاییان ارتش ایران را دست آموز خود برای حفظ منافع آمریکا می دانستند. از این جهت حفظ انسجام ارتش با حضور شاه یابی حضور وی در اولویت قرار داشت. آمریکاییان به محض این که مطلع شدند شاه درصدد کودتای نظامی بعد از شکست ازهاری است، وی را از این کار پرهیز دادند؛ زیرامعتقد بودند یک اقدام بی موقع موجب متلاشی شدن ارتش می شود. سایروس ونس خود چنین نقل می کند که «من می خواستم عدم حمایت آمریکا از چنین اشتباهی بی درنگ اعلام شود. ما می بایست از مشارکت در چنین کاری که محکوم به شکست بودخودداری کنیم و شاه را متقاعد سازیم که نباید به خاطر حفظ تاج و تخت خود ارتش ایران را نابود سازد.» به همین جهت «حفظ وحدت و یک پارچگی نیروهای نظامی ایران برای ما به صورت یک مسئله ی حیاتی درآمده بود.» علت واقعی این بود که آمریکاییان می پنداشتند تلاش مستشاران آنها ساختار ارتش شاهنشاهی را برمبنای مبارزه با کمونیسم و در رأس آن شوری شکل داده است. به همین جهت حفظ ارتش برای آنها اهمیت داشت. علت نگرانی آنها نیز این بود که آنها معتقد بودند چون ارتش کاملاً به شخص شاه متکی است با رفتن وی ارتش انسجام خود را از دست خواهد داد.به گزارش برژینسکی: «استراتژی واشنگتن بر این استوار بود که هم زمان با خروج شاه ازایران ارتش دست نخورده باقی بماند. ترس ما از این بود که به مقامات فرماندهی ارتش که از طرف شاه و براساس وفاداری نسبت به شخص شاه انتخاب شده بودند پس ازخروج شاه از ایران دچار تفرقه شوند و از هم پاشیدگی ارتش یا به یک جنگ داخلی ویران کننده بیانجامد که شوروی ها از آن بهره برداری خواهد کرد و یا به هرج و مرجی بینجامد که سرانجام به قبضه کردن قدرت از سوی آیت الله خمینی منجر خواهد شد.»علاوه نقشه ی آمریکاییان این بود که با عبور از بحران متلاشی شدن ارتش بعد از رفتن شاه می شود ارتش را در صورت شکست بختیار برای یک کودتا در مقابل امام خمینی آماده ساخت. به همین جهت مهم ترین بخش مأموریت هایزر حفظ یک پارچگی و آماده کردن ارتش برای یک کودتا بود.
هایزر در ابتدای ورود به ایران تصمیم گرفت با چهار افسر عالی رتبه و تأثیرگذار ارتش ملاقات کند. این چهار نفر عبارت بودند از سپهبد امیرحسین ربیعی فرمانده نیروی هوایی، دریادار کمال الدین حبیب اللهی فرمانده نیروی دریایی، ارتشبد طوفانیان معاون قدرت مند وزارت دفاع و مسئول خریدهای تسلیحات خارجی، ارتشبد عباس قره باغی رئیس ستاد مشترک ارتش. هایزر ملاقات های خود را به صورت جداگانه از همان 16دی ماه آغاز کرد؛ امّا آنها را سخت مرعوب قدرت انقلاب یافت. «طوفانیان از امنیت خودش به وضوح نگران بود و می گفت اگر شاه از ایران برود او هم خواهد رفت والا کشته خواهد شد.» او در ادامه ی صحبت پرسید: «آمریکای بزرگ چه وقت {آیت الله}خمینی را ساکت خواهد کرد؟» ربیعی نیز با عصبانیت پرسید: «چرا سفیر آمریکا شاه را وادار به رفتن کرده است ؟ چرا درباره ی {آیت الله} خمینی کاری نمی کنید؟» حبیب اللهی نیز انقلاب ایران را به خارجی ها نسبت داد و استدلال کرد: «آنچه در حال رخ دادن است پیچیده تر از آن است که تراوش مغز ایرانی باشد.» قره باغی به ژنرال گفت: «فوراً به رئیس جمهور آمریکا اطلاع دهید که با شاه تماس بگیرد و از او بخواهد که در کشور بماند. اگر شاه برود او نمی تواند انسجام ارتش را حفظ کند.» وی هم چنین افزود: «آمریکا باید فوراً {آیت الله} خمینی را وادار به همکاری کند. هیچ راهی نمانده است که ایران بتواند انجام دهد. در ایران این فشار قابل اعمال نیست ؛ زیرا او رهبر مذهبی است و تحت حمایت قانون شرع اسلام قرار دارد.»
ژنرال آمریکایی مأموریت داشت تا فرماندهان نظامی را که این گونه از رفتن شاه به وحشت افتاده بودند و این گونه دست به دامان آمریکا می شدند تا رهبر انقلاب ایران راساکت کند، منسجم و آماده ی کودتا نماید. هایزر مرد پرکار و امیدواری بود، شب و روزبرای مأموریت خود برنامه ریزی می کرد، با فرماندهان صحبت می کرد و به آنها امیدمی داد. هایزر پس از این ملاقات ها چهار برنامه را برای فرماندهان نظامی طراحی کرد:1ـ جلوگیری از فرار فرماندهان بعد از رفتن شاه و حفظ انسجام آن ها. 2ـ تغییر انقیادفرماندهان از شاه به بختیار. 3ـ طرح به حرکت درآوردن اقتصاد در جهت حمایت ازدولت بختیار توسط ارتش. 4ـ مقابله با جنگ روانی امام خمینی.
هایزر با مشورت ژنرال گاست رئیس مستشاری آمریکا در ایران به این نتیجه رسیدکه باید برای ایجاد حس مسئولیت و انسجام بین فرماندهان نظامی یک کمیته بحران ازفرماندهان نظامی به وجود آورد. هایزر ابتدا این طرح را با ربیعی در میان گذاشت. ربیعی این مأموریت را پذیرفت و بعد از ظهر به هایزر خبر داد که «فرماندهان چهارگانه در اتاِریاست ستاد مشترک اجتماع کرده اند و گفته اند شما هم به آنها بپیوندید.» هایزر با گاست خود را به جلسه رساندند. هایزر برای اولین بار موفق شده بود فرماندهان نظامی ایران رادور هم جمع کند و در مورد مسائل ایران به بحث و مذاکره بکشاند و این خود پیروزی بزرگی بود؛ زیرا شاه تا آن زمان نه چنین اقدامی کرده بود و نه اجازه ی چنین اقدامی راداده بود. هایزر در آن جلسه نتیجه ی مذاکرات مستقل خود را با فرماندهان که همگی برآنها اشتراک نظر داشتند در سه محور خلاصه کرد: «شاه در ایران بماند، در آیت اللهخمینی نفوذ شود و جلو رسیدن اخبار تحولات مملکتی به مردم گرفته شود.» هایزر درمورد مسئله ی رفتن شاه گفت: «مهم این است که روح ایشان در کشور خواهد ماند.اعلیحضرت به کشوری احتیاج دارند که بعد از مرخصی به آن باز گردند.» فرماندهان مجدداً مسئله ی نفوذ روی امام خمینی را مطرح کردند و هر کدام از مشکلات داخلی مربوط به خودشان کمبود لباس و سوخت سخن گفتند؛ امّا مهم ترین مسئله برای هایزرحمایت از بختیار بود. وی گفت: «باید از بختیار حمایت کنید تا بداند که می تواند روی شما حساب کند. شما باید به هر میزان که می توانید نیروی خودتان را صرف حمایت ازاو کنید.» موضوع مهم دیگر برای هایزر طرح کودتا برای مقابله با امام خمینی بود. وی افزود: «باید طرح عملیات نظامی روز موعود را بریزید. باید برنامه ریزی از پیش آغازکنید. باید راهی برای مقابله با جنگ روانی آیت الله پیدا کنید. بدیهی است که آیت اللهمی خواهد بدون شلیک یک تیر کشور را در دست بگیرد. ما تمامی یک ماشین نظامی رادر اختیار داریم ؛ امّا ماه هاست که از آن استفاده نکرده ایم.» هایزر بعد از بحث های فراوان فرماندهان ارتش را متقاعد کرد که «کار طراحی را شروع کنند» و این گونه کارکمیته بحران آغاز شد.
هایزر دو روز بعد 11 ژانویه (21 دی ماه ) به ملاقات شاه رفت، مأموریت خود ودستورات کارتر را تشریح کرد و سپس تشکیل کمیته بحران و آخرین تحولات آن را به اطلاع شاه رساند. شاه «بسیار علاقه مند به نظر می رسید و قبول کرد که به علت این که اصولاً برنامه ریزی وجود نداشته است، این کار لازم بوده است.»
شاه همان روز به قره باغی دستور داد تا به حرف هایزر گوش کنند و به وی اطمینان داشته باشند.
حضور هایزر در رأس ارتش شاهنشاهی هم امنیت خاطری بود برای فرماندهانی که به وجود شاه عادت کرده بودند و هم مدیریت وی در هماهنگی و انسجام ارتش درابتدای کار بسیار کارساز بود.